
.
من ” خاص “نبودم ،.
.
فقط …
.
.
.
عشقم بی ریا بود…
.
و عشق بی ریا کیمیاست …!
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان
می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت
می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری
و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای
گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه
کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...
وقتی تو نیستی …
گاهی باید به دور خودیک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
برای چه کسانی اهمیت داری...... که این دیوار را بشکنند
یادت هست....؟!
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود...؟!
و من سکوت کردم...
دیدی ...! جاده جایی نرفت...!
آن که رفت ، تو بودی
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
میگویند یک روزی هست ..
که چرتکـه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند ...
و آن روز تـــو باید تــــاوان آن چه با من کردی را بدهی!
فقط نمیدانم ....
تاوان دادن آن موقع تـــو ، به چه درد من میخورد!؟!
خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم
رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد
زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
دلم هوای دیروز را کرده ،
هوای روزهای کودکی را
..
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد !
.
.
.
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛
الفبای زندگی را ..
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .
دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !
و اشک..
.
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...
این سالها را خوب به خاطر بسپار
سالهائی که لبخند دگرگیسی کاملی از غم شده
و من هائی که در تنهائی شان غنی ترشده اند
این سالهای با فصل مشترک درد را به خاطر بسپار
سالهای بی تحویل را
بهار تعبیر هیچ خواب روشنی نیست
که در چرخش روزگار، ناگزیر می آید
دستش را روی قلب یخ زده ات میگذارد
تا حول حالنائی بشوی
به شکوه تمام قدمهای پیش رویت
با همه خستگی باید گذشت
قدم برداشت
رفت و زندگی را اززیر برفها بیرون کشید
حتی اگر دیگر چهار گوشه اش را ندارد
حتی اگر بوی نا میدهد
بی اعتنا به تکرار ها و تکرارها
باید چشم بست روی داستان سنگ و شیشه
باید چشم گشود به رویاها که جوانه زده اند،
در این بهار کمی بیشتر درنگ کنیم …
گاهی دلم می گیرد
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان
با لبخندی گرم فریبت می دهند
دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمی کند
......و نوری که تاریکی می دهد
ازکلماتی که
چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند
دلم می گیرد
از سردی
چندش آور دستی که دستت را می فشارد
و نگاهی که
به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند
یه روز یه عزیزی میگفت: دوستی رو از زنبور یاد نگرفتم
که وقتی از گل جدا میشه میره سراغ یه گل دیگه،
دوستی رو از ماهی یاد گرفتم که وقتی از آب جدا میشه میمیره،
چند ساعتی رفتم توی فکر دوستی،زنبور،ماهی،....
ما دوستی رو از کی یاد گرفتیم؟
از آدمهایی که این روزها از گلی جدا نشده میرن سراغ گل دیگه؟
یا از آدمهای ماهی نما؟؟؟
دلمون و دریا می کنیم واسه دوستایی که فکر می کنیم برامون می میرند
غافل از اینکه این روزها همه درسهای بازیگری رو از بهرند
وباز یه کلاه بزرگتر از قبلی ها میره روی سرمون
و سرمون رو از سنگینی این همه کلاه نمی تونیم بلند کنیم
و هر کسی ما رو میبینه دلش میسوزه که توی اینهمه گرگ چه آدم سر به زیری!!!
واقعا ایول داره!!! بابا سرتو بگیر بالا ببین دوروبرت چی میگذره....
ما که اصلا نفهمیدیم این دوستی که میگن چیه!؟!
از کجا میشه خرید! اصلا گیر میاد؟
بعضیا میگن کمیاب شده، حتی توی ناصر خسرو هم نمیشه پیداش کرد!!!
ولی من پیداش میکنم،
به همه ثابت میکنم که دوستی هنوز هست،
من احساسش می کنم،
احساس زبان روحه و روح که اشتباه نمیکنه،می کنه؟؟؟؟؟
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ …
ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ؟ !!
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ …
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ …
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ …
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ …
ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ …
ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﺧﺐ ، ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ !!
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ …
ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ …
ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ!!!
ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ …
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ !!!
دلم گرفته است هم از تو هم از خودم میدانی چرا؟
برای اینکه دراولین فرصت به دنبال دیگری میرویم
وهمدیگر را جایگزین می کنیم این عشق است یا هوس
اصلا آیا دلی مانده که به عشق پایبند باشیم
چرا نمیخواهیم عشق را در واقعیت حضورش ببینیم
چرا حرف دلمان را نمیزنیم ومیخواهیم همه بدانند که چه در دل داریم
و دراخر نمیدانیم چراحرفهای ما به جای دهان ازچشم برون می آید؟
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت ،
در حالیکه گویی ایستاده بودم !
چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد،
در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !
به همین سادگی …
چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
کاش زندگی به همین سادگی بود
به همین سادگی!!
خالی از حسرت
پوچ از تنهایی
بدون بغض
کاش او...
یک تنه می توانست حریف همه ی غم های بزرگ قلب کوچکت باشد
کاش او می توانست غرق لبخند کند تمام دقایقت را
افسوس که او خود اسیر یک مشت بی کسی است
کاش او می توانست مونست باشد همه ی شب های بی محتوا را
کاش تو....
دلت این همه غم نداشت...!
کاش سادگی همه ی این درد و دل های ساده را می شد
برای خدا روی کاغذ نوشت
برای خدا نوشت و به نشانی سادگی یک آرزوی محقر برایش پست کرد
کاش می شد همیشه انقدر ساده نوشت
ساده اما ...
پر از حرف های ناگفته...
پر از لحظه هایی که ناگزیر، زود، دیر شد
کاش گریستن یادت نمی دادند
بغض، بدرقه ی چشمانت نمی کردند
کاش او...
می توانست به جای بغض هایت
یک آسمان گریه کند...
کاش او...
خاطره ی بودنش، جای خالی همه ی خاطره های بی سرانجام چشمان همیشه صبورت را
پر از پرواز پروانه های عاشق می کرد
کاش او...
نازنینم!!
به گمانم (او) همان (من) م!
خویش از همه ی دنیا جدا...
کاش زندگی ما آدم ها..
.
به همین سادگی بود....
تنها...
به همین سادگی...!!
گاه دل هست، ولی دل یار نیست
اگر شما منتظر یک لحظه ی نابی باشید که همه چیز عالی و بر وفق مراد باشد ، چنین لحظه ای هرگز فرا نخواهد رسید. کوهستانها فتح نخواهند شد ، مسابقات برنده نخواهد داشت و شادمانی هیچگاه بدست نخواهد آمد.
- موریس شوالیه
“If you wait for the perfect moment when all is safe and assured, it may never arrive. Mountains will not be climbed, races won, or lasting happiness achieved.”
~Maurice Chevalier~
دو بوسه ...!!!
توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت :
می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت :
اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده ميزنه و بچه نمی فهمه !
دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش ميزنه و مادرش متوجه نمیشه ....
آرامم میکند تنها، قدم های تنهایی اما با یادی از گذشته ها و صدایی که
میخواند و نگاهی رو به آسمان
نگاه میکنم این روزها ...این روزها همه چیز را نگاه میکنم ... حتی او را !
آه... ای فرشته ی زیبایِ من
تو که می دانی عاشق ترین قلب دنیا
در سینه ی کدام شاعر می تپد؟!
نگران هیچ چیز نباش!
«سرنوشت حریف عشق نیست»
آخر چه کسی این افسانه را باور می کند !
که فقط با یک بوسه ی ساده
تو زمینی شده ای
و من...
بال در آورده ام؟!
درد من
تنها و تنها برای من است
تو نه آنرا میبینی
نه می توانی حس کنی
و نه رنج حاصل از آنرا تحمل می کنی
اما باور کن می توانی با بودنت
تحملش را برای من آسانتر کنی .
"سرم را بالا کردم ٬ سرش را بالا کرد
دید که مرا می شناسد ٬ خندیدم
گفت: دوستیم ٬ گفتم دوست دوست
گفت تا کجا؟ ٬ گفتم دوستی که تا ندارد
گفت تا مرگ ! ٬ خندیدم و باز گفتم : دوستی تا ندارد
گفت باشد تا پس از مرگ ٬ گفتم : نه نه نه ٬ تا ندارد
گفت: قبول باز هم با هم دوستیم تا بهشت تا جهنم تا هر جا که با شد
گفتم: تو برایش تا هر جا که دلت می خواهد یک تا بگذار اما من اصلا تا نمی گذارم
نگاهم کرد ٬ نگاهش کردم
او می خواست حتما دوستی مان تا داشته باشد. دوستی بدون تا را نمی فهمید
گفت : بیا برای دوستی مان یک نشانه بگذاریم
گفتم : باشد تو بگذار ٬ گفت : سلام
هروقت که همدیگر را می بینیم سلام می کنیم ٬ گفتم : قبوله
سلام ها ادامه داشت ٬ یعنی که سالهای سال دوستیم ٬ دوست دوست
او امشب آمده است تا خداحاظی کند. می خواهد برود برود آن دور دورها
می گوید : می روم اما زود بر می گردم ٬ من می دانم می رود و بر نمی گردد
خندیدم .... می دانستم دوستی او تا دارد مثل همیشه ..."
گویش دختران در سال ۸۱: عزیزم ، عشقم چرا ناراحتی؟ قربونت برم
گویش دختران در سال ۸۶: عزیزم، عشقم چرا ناراحنی؟ قلبونت برم
گویش دختران در سال ۹۱: عجیجم، عجقم چلا نالاحتی؟ قلبونت بلم
گویش دختران در سال ۹۶: دیبیلیم، عولوپولو، بیلی بولونات!
======================================
پسره به دوست دخترش اس ام اس می ده: عزیزم! میای خونه مون؟ اگه موافقی عدد ۱ رو وارد کن اگه مخالفی عدد ۳۱۴۱۷۱۹۲۰۲۳۴۵۷۸۹۰۷۶۶۴۶۴۶۵ ۵۵۴۵۵۵۴۵۵!
======================================
من تا شش سالگی فکر می کردم اسمم دست نزنه!
======================================
از مهم ترین مزیت های زندگی در کانون گرم خانواده نسبت به زندگی مجردی، “تقسیم پشه ها” بین اعضای خانواده است!
======================================
رفتم بغالی، می گم نوشابه بزرگ می خواستم. طرف می گه منظورت خانواده است دیگه؟
گفتم :پـَـ…
گفت: پـَـ نه پَــ و زهر مار بی شخصیت! چیه یاد گرفتید شمام هی می گید پـَـ نه پَــ؟
گفتم می خواستم بگم پنیر هم می خواستم.
بعد از کلی معذرت خواهی گفت: پنیر بسته ای؟
گفتم: پـَـ نه پَــ! متری بده! و فرار کردم!
======================================
مشترک گرامی! شما برنده یک عدد همسر شدید. جهت اطلاعات بیشتر به سایت:
شتر در خواب بیند پنبه دانه مراجعه فرمایید.
با تشکر، شرکت بشین تا بیاد!
سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه
رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن.
زن انگلیسی گفت:
به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه اتو و نه …
خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم. خودت یه فکری بکن من که دیگه نیستم یعنی بریدم!روز بعد
خبری نشد ، روز بعدش هم همینطور .روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست
کرده بود و اورد تو رختخواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتی بیدار شدم رفته بود .
زن فرانسوی گفت:
من هم مثل انگلیسی همونا را گفتم و رفتم کنار.روز اول و دوم خبری نشد ولی روز سوم دیدم
شوهرم.لیست خرید و کاملا تهیه کرده بود ، خونه رو تمیز کرد و گفت کاری نداری و رفت
زن ایرانی گفت :
من هم عین شما همونا رو به شوهرم گفتم. اما روز اول چیزی ندیدم.روز دوم هم چیزی
ندیدم.روز سوم هم چیزی ندیدم.شکر خدا روز چهارم یه کمی تونستم با چشم چپم ببینم !!!!
روزه داران گرامی، لطفا یک لیوان آب هویج بستنی را تصور بفرمائید
عرض دیگه ای ندارم، موفق و موید باشید !
.