شب اول خبر.خدا.....
میگن شب اول قبر خدا می پرسه :
وقتی همسایه ات گرسنه بود تو کجا بودی!؟
وقتی دوستت کفش نداشت تو کجا بودی و خلاصه از این سوالا...
ولی من
میخوام سرمو بندازم پایین با خجالت بگم:
خدا جونم خودت کجا بودی !؟
بهش بگم وقتی کمر این همه جوون زیر این مشکلات خم شد تو کجا بودی!؟
وقتی هزارتا دختر به خاطر گشنگی و مریضیه خانوادشون فاحشه شدن تو کجا بودی!؟
اونروزی که با زندگی و آیندمون بازی کردن تو کجا بودی؟
وقتی خیانت عشقمو دیدم زجه زدم تو کجا بودی!؟
وقتی شبا بابام از خستگی نا نداشت تو کجا بودی؟
وقتی حاجیات مکه و کربلا رو بارها و بارها زیارت و سیاحت می کردن
ولی کودکان زیادی از گرسنگی جان میدادن تو کجا بودی؟
خدایاااا...
توی این دنیا خیلی عذاب کشیدیم
شب اول قبرمون به حرمت این همه عذابی که کشیدیم و هیچی نگفتیم ...
خواهشا سکوت کن..!!
مثل روزایی که باید تو دهن خیلیا میزدی اما سکوت کردی...
نظرات شما عزیزان:
گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود
در گذشت مرتضی پاشایی را تسلیت میگوییم
پاسخ:منم خیلیییییی ناراحتم واسش.ازصب انقدگریه کردم